.comment-link {margin-left:.6em;} <$BlogRSDURL$>

Thursday, September 08, 2005

روزهای سخت سپری شدند...یا حداقل فعلن اینطور به نظر می آد. ما می تونیم که شب ها رو به خواب و روز ها رو به بیداری بگذرونیم. می تونیم آب بنوشیم بدون اینکه شک داشته باشیم که کسی توی بطری شاشیده( عین واقعیته) ، ما می تونیم که لحظاتی از روز رو در سکوت بگذرونیم و هیچ پیرمرد خنکی ناگهان فریاد کشان روی سرمون سقوط نکنه ، همه تا اطلاع ثانوی از زندگی لذت می برند....حام امروز صبح در میان شادی و شعف عمومی ما رو به قصد قنطورس ترک کرد و متاسفانه قول داد که خیلی زود برگرده . میون همه ی ما شور و شوق سامگامگی که از وقتی چشمش به پدرش افتاده بود دچار سوء تغذیه شده بود چیز دیگه ایه
Site 
Meter